نیما سفرش را از کرج به شیراز در حالی شروع کرد که تصمیم گرفت سر راه به شهرهای مختلفی برود و با جاذبههای گردشگری آنها آشنا شود. اگر به خواندن سفرنامه علاقه دارید و قصد سفر زمینی به شیراز را دارید پیشنهاد میکنیم این مطلب را تا انتها بخوانید و نظراتتان را برای ما بنویسید.
شروع سفر | جمعه ۶ اردیبهشت
امسال تصمیم گرفتم به مناسبت روز شیراز به کاشان، اصفهان و در نهایت شیراز، شهر بهار نارنج سفر کنم و جمعه ۶ اردیبهشت ساعت ۸ صبح کرج رو به قصد رفتن به کاشان ترک کردم.
در میدان منتظری از اتوبوس پیاده شدم و تا اون لحظه تصمیم نگرفته بودم که شب کجا اقامت کنم. البته چون اردیبهشت ماه بود و جمعه، با هرجا تماس میگرفتم یا قیمتش زیاد بود یا از قبل رزرو شده بود. به گشتن دنبال اقامتگاه ادامه دادم تا اینکه اقامتگاه بومگردی موزه عروسک رو پیدا کردم. اسمش کنجکاوم کرد و با اینکه به نظرم عجیب میاومد باهاشون تماس گرفتم. خانمی از اون طرف خط دو تا پیشنهاد برای اقامت داد، یه اتاق دو تخت با سرویس بهداشتی داخل اتاق با قیمت ۱۲۰هزار تومان و اتاق مشترک با سرویس بهداشتی مشترک با قیمت شبی ۶۰ هزار تومان. تصمیم گرفتم برای اون شب به اقامتگاه موزه عروسک برم.
بنای اقامتگاه در دوره قاجار ساخته شده بود و حدوداً ۱۵۰ سال قدمت داشت. اتاقها دورتادور حیاطِ باصفا و دلنشین قرار داشتند و بساط چای گوشه حیاط به راه بود. همه چیز خیلی تمیز و مرتب به نظر میرسید و زیرزمین اقامتگاه موزه عروسک بود، عروسکهایی که از فرنگ اومده بودند و هر کدوم داستانی داشتند.
من برای اقامت اتاق مشترک رو انتخاب کردم، اتاق دُرم یا مشترک بین کولهگردها و مسافرهایی که تصمیم میگیرند اقتصادی سفر کنند و اهل معاشرتاند خیلی طرفدار داره. چون اتاق بهصورت اشتراکی استفاده میشه، قیمتش مناسبتر از اتاق خصوصیه و شما میتونید بهراحتی دوست یا همسفر پیدا کنید، البته من تنها مسافر این اتاق بودم!
وقت ناهار شده بود و دلم میخواست غذای کاشانی بخورم. به سمت رستوران مظفری که با اقامتگاه کمتر از ۵ دقیقه فاصله داشت رفتم. یک گوشتولوبیا سفارش دادم، غذای اصیل کاشانی که چرب و سنگین و خوشمزه ست و از اسمش معلومه که از چی درست شده. خیلیها دوست دارند این غذا رو با برنج بخورند خیلیها هم ترجیحشون اینه که گوشت و لوبیا رو همراه با نون بخورند چون شباهت زیادی به دیزی داره.
بعد از ناهار با اینکه آفتاب کاملاً وسط آسمون بود، هوا خنک و دلچسب بود و طبق گفته اهالی کاشان امسال بهترین اردیبهشت رو داره. تصمیم گرفتم بازدید از باغ فین و خانههای تاریخی کاشان رو بذارم برای شنبه چون جمعهها خیلی شلوغ میشه. پس حرکت کردم به سمت مسجد آقابزرگ، مسجدی که زمان محمدشاه قاجار با هزینه مردی نیکوکار به نام حاج محمد تقی خانبان ساخته شده.
بنای مسجد تقریباً قرینه بود و یک حیاط بزرگ داشت. از لحظه ورود محو زیبایی معماری مسجد شدم؛ تزیینات، گچبریها، نقاشیها و معرقکاریهای بینظیرش. انتهای حیاط مسجد یک شبستان بود که جون میداد برای عکاسی!
بازدید از این مسجد رایگانه و حدود ۳۰ دقیقه طول میکشه.
عصر هوس عرقیجات کاشان کردم و به محله سلطان امیر احمد رفتم. نزدیک خانههای تاریخی فروشگاههایی هست که همه نوع عرقیجاتی میفروشند و حتی بعضیهاشون کارگاهی دارند که میشه ازش بازدید کرد. یکی از این فروشگاهها محصولاتش رو در بستهبندیهای شبیه به پاکتهای آبمیوه هم میفروشه که برای من خیلی جالب بود. چون هدفم عکاسی بود و اکثر جاها شلوغ، برگشتم به اقامتگاه و تمام عصر رو مشغول گفتگو با بقیه مسافرها شدم.
شنبه ۷ اردیبهشت | دیدنی های کاشان
صبح روز شنبه ۷ اردیبهشت از خواب بیدار شدم و برای خوردن صبحانه به حیاط رفتم. شیره و ارده، گوجه، خیار، کره، پنیر و عسل صبحانهای بود که اقامتگاه برای مسافرها تدارک دیده بود. شیره و ارده کاشان خیلی خوشمزه ست و من بهش میگم بمب انرژی! بعد از خوردن صبحانه به سمت خانههای تاریخی رفتم و اولین انتخابم خانه طباطباییها بود. هیچ صدایی جز صدای پرندهها شنیده نمیشد. وقتی وارد شدم اولین چیزی که توجهم رو جلب کرد گچبری دیوارها و سقفها بود. استخر بزرگی وسط حیاط قرار داشت که با ماهیهای قرمزش آدم رو یاد گذشته میانداخت. دلم میخواست چند ساعت بیشتر توی اون فضا بمونم ولی جا برای دیدن و گشتن زیاد بود و زمان کم.
خانه عباسیان کمتر از ۵۰ متر با من متر فاصله داشت. خیلی بزرگ بود و معماریش بینظیر بود؛ ۵ طبقه و ۵ حیاط داشت.
این بنا در دوره قاجار ساخته شده ولی کسی نمیدونه معمارش چه کسی بوده و این طور گفته میشه که ساختنش ۲۰ سال طول کشیده.
خیلی از کارشناسان عنوان زیباترین بنای مسکونی ایرانی-اسلامی رو به خانه عباسیان دادند. به نظر من خانه طباطباییها گچبریهای بسیار زیبایی داره و خانه عباسیان معماری کمنظیری.
توی کاشان خانههای تاریخی دیگهای مثل بروجردیها، عامریها و تاج وجود داره که اگر زمان داشتید بازدیدشون رو از دست ندید.
بعد از دیدن خانه طباطباییها و عباسیان به سمت حمام تاریخی سلطان امیر احمد رفتم. خیلی از عکسهایی که در اینستاگرام از این حمام میبینید روی بام حمام گرفته شده که زیبایی خاصی داره.
خانه عباسیان، طباطباییها، بروجردیها، حمام تاریخی سلطان امیراحمد و فروشگاههای عرقیجات نزدیک به هم قرار دارند و در یک روز میشه ازشون بازدید کرد. هزینه بلیط هر کدوم از این مکانهای تاریخی که رفتم حدوداً ۳ هزار تومان بود.
از محله سلطان امیر احمد به سمت باغ فین رفتم. اطراف باغ و داخل خیابان امیر کبیر چند تا رستوران بود که برای خوردن ناهار یکی از اونها رو انتخاب کردم. بعد از صرف ناهار بلیط خریدم و وارد باغ شدم. چند گروه توریستی فرانسوی، آلمانی و ایتالیایی برای بازدید اومده بودند و از حالت چهرهشون معلوم بود که از دیدن باغ فین هیجانزده شدند. تا چشم کار میکرد آب، درخت، سبزی و حس زندگی بود. فوارهها و جویهای جاری یادآور حالوهوای کوچهباغها بودند و حوضچههایی که با کاشیهای فیروزهای تزیین شده بودند زیبایی فضا رو چند برابر کرده بود. تضاد بزرگی وجود داشت، آب فراوان و این همه سرسبزی در دل کویر و قصه تلخی که در حمام این باغ رقم خورده! امیرکبیر، صدراعظم ناصرالدینشاه، پس از عزل از صدارت به دستور شاه در حمام فین به قتل رسید و پایان زندگی امیرکبیر تراژدی این باغه!
قرار بود غروب به سمت اصفهان برم و چند ساعت تا حرکت اتوبوس وقت داشتم. خیلی دلم میخواست بازار و تیمچه امینالدوله رو ببینم. شما میدونید تیمچه چیه؟ توی بازارهای ایران تیمچه حیاط مسقفیه که معمولاً وسطش یک حوض و چهار طرفش چند تا اتاق یا مغازه قرار داره. من بعد از سفرهایی که رفتم به این باور رسیدم که روحیه مردم هر شهر رو میشه از حالوهوای بازار اون شهر فهمید، همچنین شرایط اقتصادی و معیشتی رو. تو بازار کاشان بیشتر از اینکه محلیها برای خرید اومده باشند، توریستها دیده میشدند. بعضی از حجرهدارها هم سعی میکردند که با لبخند زدن و سلام کردن به مسافرها فضای بازار رو صمیمیتر کنند و محصولاتشون رو بفروشند.
وقتی به تیمچه رسیدم، نگاهم به سقفی افتاد که با رنگهای آبی، زرد و سرمهای تزیین شده بود و نور خورشید از دایرههای وسط سقف به حوض میتابید. بیشتر گردشگرها لحظه ورودشون به تیمچه محو تماشای سقف و مشغول عکاسی از اون میشدند.
تقریباً زمانم داشت تموم میشد و باید قبل از ۷ عصر خودم رو به ترمینال کاشان میرسوندم.
برای اجاره سوئیت در اصفهان با هاستل رگراگ تماس گرفتم و برای دو شب اتاق دُرم رو رزرو کردم و سه ساعت بعد به اصفهان رسیدم.
هاستل از جاهای دیدنی کمی دور بود ولی از لحاظ نظافت، امکانات، فضاهای مشترک مثل کافه و برخورد صمیمانه پرسنل به قدری خوب بود که دور بودنش اصلاً به چشم نیومد.
شب از نیمه گذشته بود و هماتاقیهام خواب بودند، خیلی آروم از پلههای تخت بالا رفتم و در حالی که برنامه فردا رو توی ذهنم مرور میکردم خوابم برد.
یکشنبه ۸ اردیبهشت | اصفهان نصف جهان
روز یکشنبه ۸ اردیبهشت در حال خوردن صبحانه توی کافه هاستل با یک کولهگرد اسپانیایی آشنا شدم. از حرفهاش فهمیدم که نقاشه و دلیل اومدنش به اصفهان خلق چند اثر هنریه. چی باعث شده بود که فقط برای ۵ روز از مادرید به اصفهان بیاد؟ وقتی ازش پرسیدم بهسختی به فارسی گفت:« اصفهان نصف جهان» !
و بعد به انگلیسی ادامه داد:« از مسجدهای تاریخی بگم یا از آتشکدهها و کلیساها؟ کاخها و باغهایی که زیباییشون در تمام کشورهایی که من دیدم مثالزدنیه. رنگها، نقش و نگارها، فرهنگ و طبیعت اصفهان همهشان برای من پر از ایده برای خلق نقاشیاند!
ازم پرسید برنامهم چیه و قرار شد با هم به میدان نقش جهان بریم.»
چیکو آدم کمحرفی بود و با دقت خیلی زیاد به اطرافش نگاه میکرد، کمرو نبود اما در مورد هر چیزی هم نظر نمیداد و مسائل روزمره جذبش نمیکرد. یک کم شبیه بازیگر اسپانیایی فیلم معروف دسپرادو، آنتونیو باندراس بود. چشمهای مشکی کوچکی داشت که وقتی چیزی توجهش رو جلب میکرد بیشتر از انتظار باز میشدند و میگفت: «Muy interesante (چه جالب)»
نقش جهان برای من جای خیلی خاصیه، اگر پر باشه از آدم و مسافر باز هم دلبازترین بافت تاریخی داخل شهریه که تا به حال از نزدیک دیدم. جالبه که بدونید نقش جهان از میدان سرخ مسکو، که یکی از گستردهترین میدانهای جهانه، وسعت بیشتری داره.
زندگی دور یک بیضی شبانهروز در حال چرخیدنه و توی فوارهها، مغازهها، گردشگران، مسجدها، بازار، کالسکهها و کافهها جریان داره. بهراحتی چند ساعت میشه اینجا وقت گذروند.
اگر هم همچین لیستی ندارید بهتره همین الان نوشتنش رو شروع کنید چون ما قراره توی نوشتن این لیست کنارتون باشیم.
وقتی به نقش جهان میرسید اولش هیچکاری نکنید جز قدم زدن و تماشا کردن، البته من این کار رو با خوردن یک بستنی که از دور میدون گرفته بودم انجام دادم. بعد نوبت میرسه به دیدن مسجد امام، مهمترین مسجد تاریخی اصفهان. این مسجد که با نامهای مسجد شاه، مسجد سلطانی و مسجد جامع هم شناخته میشه از بناهای مهم معماری ایرانی- اسلامیه.
وقتی از مسجد بیرون میاید حرکت به سمت چپ رو ادامه بدید تا برسید به کاخ عالی قاپو، بعد از بالا رفتن از پلههای کاخ میرسید به یک تراس بزرگ که میتونید از اونجا منظره باشکوهی از میدان نقش جهان رو ببینید.
پیشنهاد میکنم بعد از کاخ عالی قاپو سری به مسجد شیخ لطفالله بزنید؛ شاهکاری از معماری و کاشیکاری قرن ۱۱ که به فرمان شاه عباس اول توسط استاد محمدرضا اصفهانی، از معماران مشهور دوره صفوی، ساخته شد. ساخت این مسجد حدود ۱۸ سال طول کشید و بعد از گذشت سالهای طولانی هنوز هم در استفاده از رنگ و نور در معماری شاهکاری حیرتانگیز به حساب میاد.
اگر گردشتون رو از صبح شروع کنید برای ناهار در اصفهان میتونید به قهوهخونه حج میرزا یا «چَهِ حج میرزا» که قدیمیترین قهوهخونه اصفهانه برید و از غذاهای سنتی و فضای نوستالژیکی که داره حسابی لذت ببرید. برای رفتن به این قهوهخونه میتونید از گوگل یا یکی از فروشندههای فروشگاههای نقش جهان کمک بگیرید.
بعد از صرف ناهار و کمی استراحت نوبت میرسه به سردر و بازار قیصریه، البته بازدید از بازار مسگرها رو فراموش نکنید.
توی بازار بعضی از صنایع دستی توجهم رو جلب کردند؛ قلمزنی که تزیین کردن ظرفهای آهنی بهوسیله ضربه زدن به میخه، میناکاری، کشیدن نقش و نگار روی ظرفهای چینی و چکشکاری که شکل دادن به ورقهای مسیه. اگر در مورد فواید آشپزی با ظرف مسی پرسوجو کندی قطعاً دست خالی از بازار بیرون نمیاید.
گشتن توی بازار از ۲ ساعت تا یک روز و نیم میتونه طول بکشه اما من پیشنهاد میکنم زمان زیادی بهش اختصاص بدید چون هر گوشه و کنارش چیزی برای دیدن و تجربه کردن داره.
کاخ چهلستون هم از میدان نقش جهان بهصورت پیاده نهایتاً ۵ دقیقه فاصله داره و یکی از جاذبههای توریستی اصفهان به حساب میاد.
ما قدمزنان از یک پارک که کنار میدون بود گذشتیم و به کاخ رفتیم و حدود یک ساعت مشغول تماشای این بنای تماشایی شدیم.
نقاشیهای زیبایی روی سقف کاخ وجود داشت و معماری بنا ترکیبی از معماری چین، ایران و اروپا بود.
برگردیم به نقش جهان، نزدیک غروب کالسکهسواری رو تو هوای گرگومیش تجربه کنید و بعد برای اینکه خستگی از تنتون در بره توی یکی از کافههای باصفای بازار دمنوش یا قهوه نوش جان کنید.
وقتی مشغول خوردن دمنوش بهلیمو بودیم تقریباً ساعت نزدیک ۹ شب بود و چیکو داشت خاطراتش رو مینوشت و گفت اسم امروز رو میذارم از نصف جهان تا بهلیمو چون توی یک روز خیلی چیزها رو تجربه کردم و همش بوی زندگی و تازگی میداد!
دوشنبه ۹ اردیبهشت | جاهای دیدنی اصفهان
صبح دوشنبه ۹ اردیبهشت به قصد رفتن به پل خواجو و سیوسه پل از اقامتگاه بیرون اومدم. دفعه قبل که به اصفهان سفر کرده بودم زایندهرود خشک بود و بستر رودخانه از شدت بیآبی ترکهای زیادی داشت. روی پلها هم انگار خاک مرده پاشیده بودند و از دیدن این شرایط دلم گرفته بود و ساعتها غمگین بودم؛ اون روز مدام صدای ساز و تنبکی که زمان کودکی کنار زایندهرود شنیده بودم توی گوشم بود.
اما این بار زایندهرود پرآب بود و آب به خونهش برگشته بود و جریانش به شهر زندگی و روح بخشیده بود، پرندهها هم میخوندند و صدای ساز و آواز مردم هم زیر پل خواجو فضا رو دلنشینتر کرده بود.از اینکه حال اصفهان خوب بود مثل بچهها داشتم ذوق میکردم که یه قاچِ شتری هندونه مهمون شدم و روزم ساخته شد.
بعد از دیدن پل خواجو به سمت سیوسه پل رفتم. وقتی رسیدم با پیرمردی روبهرو شدم که کنار رود نشسته بود و با آرامش داشت چوب سیگارش رو تمیز میکرد، با دیدن دوربینم متوجه شد که مسافرم و از فلاسکی که کنارش بود یک لیوان چای ریخت و صدام زد. داستان جالبی در مورد سیوسه پل تعریف کرد، میگفت زمان جمشید، یکی از پادشاهان ایران، هر سال ششم فروردین روی سیوسه پل جشن آبپاشان گرفته میشد و مردم به نشانه تطهیر و پاک شدن به همدیگه آب میپاشیدند، البته خیلیها معتقدند که این جشن مربوط به دوره ساسانیان بوده.
حدوداً ظهر بود که از آقا بهمن بابت مهموننوازیش تشکر کردم و حرکت کردم به سمت محله جلفا برای بازدید از کلیسای وانک. شاید بهتر باشه که بدونید بیشترِ اهالی محله جلفا ارمنیاند و وانک در زبان ارمنی به معنی صومعه ست.
خیابونهای سنگفرش شده و کافهها و رستورانهای اطراف کلیسا جذابیت محله رو چند برابر کرده طوری که انگار توی یک شهر کوچک اروپایی قدم میزنید و توریستها همهجا دیده میشن.
بعد از خرید بلیط به قیمت ۱۰هزار تومان و ورود به کلیسا با نقاشیهایی روبهرو شدم که از انجیل برگرفته شده و نشوندهنده قصهای مذهبیاند. تصویرهایی از ابتدای تولد حضرت مسیح، روز رستاخیز، داوری روز رستاخیز، بهشت و دوزخ که توسط هنرمندان ارمنی، روی بخشهای مختلف کلیسا ترسیم شده. به جرئت میتونم بگم زیباترین کلیسای داخل ایران وانکه پس توی لیستتون قرارش بدید.
برای ساعت ۳ بلیط اتوبوس داشتم به سمت شیراز و زمان کمی باقی مونده بود، قرار بود ۷ ساعت توی راه شیراز باشم. به سمت ترمینال حرکت کردم. میدونم با اتوبوس سفر کردن برای خیلیها سخته و وقت رو گذروندن از اون سختتر!
من معمولاً زمانم رو با فیلم دیدن، پادکست گوش دادن، نوشتن و خیلی وقتها هم معاشرت با بقیه مسافرها میگذرونم. اگر امتحانشون کنید، بالاخره یکی از این کارها جذبتون میکنه و سفر با اتوبوس براتون راحتتر میشه!
اگر قصد سفر به شیراز رو توی اردیبهشت ماه دارید حتماً از قبل اقامتگاهتون رو مشخص و رزرو کنید چون این ماه شلوغترین ماه شیرازه و اگر از قبل اقدام نکنید یا مجبور به پرداخت هزینههای بیشتری میشید یا بدون اقامتگاه میمونید. برای اجاره سوئیت در شیراز حتما به سایت اتاقک یه سری بزنید.
من هم این اشتباه رو کردم و زمانی که تو مسیر شیراز بودم دنبال جایی برای اقامت گشتم و با هرجا تماس میگرفتم با در بسته روبهرو میشدم. بعد از کلی تماس تلفنی موفق شدم تا اتاقی رو در هتل سنتی نیایش با تخفیف به قیمت شبی ۱۳۳ تومان رزرو کنم. ولی برای شب دوم موفق به رزرو اتاق خصوصی با قیمت ۵۰ هزار تومان در سون هاستل شدم که سرویس بهداشتی و حمامش بهصورت مشترک بود.
نیمهشب به هتل سنتی نیایش رسیدم و اتاق رو تحویل گرفتم، راستش رو بخواید همیشه برام اقامت در اقامتگاههای بومگردی و هاستل، به دلیل داشتن فضایی دوستانه و معاشرت با مسافرها، شیرینتر از هتل بوده اما از حق نگذریم هتل نیایش پرسنل بسیار محترمی داشت.
سهشنبه ۱۰ اردیبهشت | سفر در زمان با تخت جمشید
سهشنبه ۱۰ اردیبهشت از خواب بیدار شدم، صبحانه لذیذ هتل نیایش رو خوردم و ساعت ۸ به سمت تخت جمشید حرکت کردم.
اگر توی سفر وسیله نقلیه ندارید یکی از مسئلههایی که باهاش روبهرو میشید رفتن به تخت جمشید از شیرازه، برای حل کردن این مشکل میتونید از تاکسیهای آنلاین استفاده کنید.
اگر به نظرتون هزینه تاکسی آنلاین زیاده میتونید با یک مسافر دیگه هزینهتون رو تقسیم کنید چون معمولاً بازدید از تخت جمشید جزء برنامه سفر بیشتر مسافرهای شیرازه.
تصمیم گرفتم قبل از دیدن تخت جمشید از دوتا جاذبه دیگه بازدید کنم که فاصلهشون از همدیگه کمتر از ۳ کیلومتر بود. اول نقش رجب رو دیدم، سنگ نگارههایی زیبا از دوران ساسانی که وقایعی مثل تاجگذاری اردشیر بابکان بنیانگذار سلسله ساسانی و تاجگذاری شاپور اول پسر و جانشین اردشیر بابکان رو به تصویر کشیده. عکس بالای این سنگنگاره مربوط به تاجگذاری شاپور اوله.
بعد از دیدن نقش رجب به سمت نقش رستم رفتم که برای دیدنش بیصبرانه انتظار میکشیدم. بعد از ۵ دقیقه به نقش رستم رسیدم و با آرامگاه چند پادشاه بزرگ هخامنشی مثل داریوش، خشایارشاه، اردشیر اول و داریوش دوم و نقشهای برجسته بسیار زیبایی از دوران تاجگذاری اردشیر بابکان و پیروزی شاپور اول بر امپراطور رم مواجه شدم.
جالبه که بدونید در اینجا مکانی به نام کعبه زرتشت وجود داره که در گذشته محل نگهداری کتاب اوستا بوده، هر چند تردیدهایی در مورد صحت این قضیه هم وجود داره.
منطقه پارسه اسم قدیمیِ تخت جمشیده که یونانیها ازش با نام پرسپولیس یاد میکنند،عظمتی که هر انسانی رو سر جاش میخکوب میکنه و به فکر فرو میبره.
هر وقت میرم تخت جمشید نمیتونم درک کنم که چطور در زمان هخامنشیان، بدون داشتن ابزارهای امروزی موفق به ساخت این کاخ سنگی شدند، جابهجا کردن صدها سنگ چند تنی به دست انسان به نظر غیرممکن میاد!
مجوعه تخت جمشید شامل هفت تالار ( کاخ )، نقشهای برجسته، پلکان، ستونها و دو آرامگاه سنگیه و مجموعاً بیش از سههزار نقش برجسته توی ساختمانها و مقبرههاش وجود داره که به طرز خارقالعادهای با همدیگه هماهنگاند.
عکس گرفتن از تخت جمشید تقریباً ۶ ساعت طول کشید اما یکی از لذتبخشترین تجربههام بود. به هر سمت که نگاه میکردم چیزی وجود داشت که توجهم رو جلب کنه.
راستی برای رفتن به تخت جمشید کلاه لبهدار و کرم ضدآفتاب یادتون نره مگر اینکه تصمیم گرفته باشید حسابی برنزه بشید!
وقتی برگشتم شیراز هوا دیگه تاریک شده بود و هنوز ناهار نخورده بودم اما بین ناهاری که در اصل شام حساب میشد و حافظیه باید یکی رو انتخاب میکردم، چون ساعت کاری حافظیه تا ۱۰ شب بود. تصمیم گرفتم به یک فالوده شیرازی و کیک اکتفا کنم اما آرامش حافظیه رو از دست ندم.
دور مقبره حافظ پر بود از سرسبزی و مردم مشغول عکاسی و سلفی گرفتن بودند، خیلیها هم در کمال آرامش، کتاب شعر حافظ رو ورق میزدند و گاهی برای هم فال میگرفتند. خستگی کل روز با دیدن اون حالوهوا از تنم در رفت و به امید اینکه تشکری کرده باشم برای حافظ فاتحه خوندم.
چهارشنبه ۱۱ اردیبهشت | روز آخر و سختی دلکندن از شیراز!
چهارشنبه صبح بدون اینکه صدای تکراری زنگ ساعتم رو بشنوم مثل کسی که شوکه شده باشه از خواب پریدم و صورتم رو شستم و از هاستل خارج شدم. انگار صدایی تو گوشم تکرار میکرد نیما امروز رو نباید از دست بدی، عجله کن!
به ندای درونم گوش دادم و قهوه به دست راهی مسجد نصیرالملک شدم، حتماً عکسهای این مسجد رو توی اینستاگرام دیدید.
نورهای رنگی که بر اثر تابش خورشید به شیشههای رنگی مسجد ایجاد میشه خیلی از عکاسها و گردشگرها رو جذب خودش میکنه.
این بنا به دستور میرزا حسن علی ملقب به نصیرالملک ساخته شده که یکی از بزرگان سلسله قاجار بوده و از معماری و تزیینات بسیار زیبایی در ساخت مسجد استفاده کرده. اگر شما هم علاقه به نور و رنگ دارید حتماً از این مسجد بازدید کنید، فقط یادتون باشه زمانی رو برای بازدید انتخاب کنید که نور خورشید زیاد باشه.
هوا کمی گرم شده بود و رفتن به باغ ارم برام حس خوشایندی داشت، شیراز باغهای زیادی داره و من بین همهشون بازدید از باغ ارم رو انتخاب کردم. بوی بهار نارنج مستکننده بود و نسیم خنکی از بین درختها صورتم رو نوازش میکرد. عمارت حیرتانگیزی، که یک حوض بزرگ داشت، همه گردشگرها رو مجذوب خودش میکرد.
در زمان بازدید نوشیدن شربت سکنجبین یا بهارنارنج که در گوشهای از باغ میفروشند رو فراموش نکنید تا سفرتون به بهشت تکمیل بشه. راستی یه پیشنهاد دیگه! برای اجاره منزل مبله در شیراز انتخابهای جذابی تو سایت اتاقک وجود داره که میتونه خیلی براتون جذاب باشه. یادتون نره بهش سر بزنین.
تا ساعت ۷ که زمان حرکت قطار به سمت تهران بود زمان کافی برای بازدید از بازار و مسجد وکیل داشتم. به کافه رستوران قوام که نزدیک بازار وکیله رفتم تا طعم کلم پلوی شیرازی رو تجربه کنم. این غذا به قدری خوشمزه بود که توصیفش راحت نیست اما ازتون میخوام که یک بار امتحانش کنید و یک عمر من رو دعا کنید!حتما قبل از سفر بهترین رستوران های شیراز رو ببینید تا در انتخاب رستوران در سفر مشکلی نداشته باشید.
بعد از ناهار چند دقیقهای توی بازار گشتم و سری به سرای مشیر زدم. بازار خیلی شلوغ بود و مسافرها و اهالی خونگرم شیراز در حال گپ زدن بودند. برعکس بازار کاشان مردم و مسافرها در حال مقایسه قیمتها و خرید کردن بودند، خیلیها هم مشغول تماشای معماری زیبای بازار. سرای مشیر هم که دورتادورش مغازه و کافه بود و مردم در حال خوردن فالوده بودند، گاهی صدای خندههاشون هم به گوشم میرسید.
به نظرم درسته که میگن:
عجب حالی داره شیراز، حال خوشی داره شیراز!
پایانِ سفر نزدیک بود و نوبت به مسجد وکیل و شبستان دلرباش رسید، یک چیز عجیبی که این مسجد داشت احساس رمانتیکی بود که در زوجهایی که وارد شبستان میشدند ایجاد میکرد، انگار شبستان جادوی عشق داشت.
معماری کمنظیر، حجاریهای فوقالعاده، کتیبههای منقوش به خطوط نستعلیق، نسخ و ثلث و کاشیکاریهای صورت گرفته در رنگهای زیبا و متنوع من رو محو تماشای خودش کرده بود و آخرین تصویری که از شیراز در ذهنم نقش بست، این مجموعه فوقالعاده بود.
آدم بعد از خوندن این متن دلش میخواد سریع وسایلش رو جمع کنه و بره کاشان و اصفهان و شیراز.
از اینکه تونستیم برای شما انگیزه سفر به این شهرها رو به وجود بیاریم خوشحالیم.
چقدر جای دیدنی هست که باید بریم ببینیم و وقت نمیشه. مرسی که به ما هم میگید
ما هم از همراهی شما تشکر میکنیم.